وَ تو بگو در مقابلِ مَردِ نکونام شهر که نماز میخونه و جیب مردمو بی سروصدا خالی میکنه چه باید کرد ؟
چن وقت پیش تو وسایلم یه هدیه پیدا کردم که مربوط میشد به ۱۵سالگیم ! [ این ] شال رو ۸ سال پیش تو دهلاویه بهم هدیه دادن ؛ اون روز یه ویدئو پلی کردنو همه باهاش اشک ریختن اما من تنها کسی بودم که گریم نمیومد ! حدودن صدوخوردهای نفر بودیم ، کلی معلم و خدمه و حشمه و سربازو اینا ، یکی از فرماندههای اونجا گفت کی میاد در مورد شهدا صحبت کنه ؟ هیچکس نرفت ، من دستمو بالا بردمو گفتم من بیام ؟ گفت اره بیا صحبت کن ؛ بماند که چقد معلمام چشو ابرو تکون میدادن که بیا بشین و این صحبتا ؛ اما من توجهی نکردمو شروع کردم به صحبت کردن که اینام زنو بچه داشتن میتونستن نرن ولی بخاطر ما رفتنو از این دست صحبتا ، بعد از اینکه من رفتم خاهرانِ زرده ب کیون نکشیدهی دیگری هم رفتنو صحبت کردنو باعث شدم یکم بخودشون بیانو نترسن ! وَ عرضم به حضورتون که اون شال رو بهم هدیه دادن ؛ هنوز که هنوزه ازش استفاده نکردم ، یجورایی دلم نمیاد سرم کنم ، یادگاری از دورانِ نوجونیمو اون سفره ! من یکبار رفتم مناطق عملیاتی و دیگه هرگز دلم نمیخاد برم اونورا ؛ یجاهایی هس که فقط یکبار و برای بار اول میچسبه بعدش بخای مدام بری حسو حالش میپره !
امروز برای اولین بار تو زندگیم خرمالو خوردم ! البته قبل این اتفاق یه خرمالویِ کوچولو رو چشیده بودم ولی یه خرمالو به [این] بزرگیو تو تمام ۲۳سال عمرم نچشیده بودم حقیقتن ! با خرمالوهای عزیزم کلی عکس گرفتم ، مشغول ِ خوردنِ خرمالو بودم که اقام پرسید مزه اش چطوره ؟ مثل بچههای دو سه ساله درحالیکه میخندیدمو تا نوک دماغم خرمالو مالیده شده بود گفتم مزه اش شیرینه خیلی خوشمزه اس :D و اینکه خوب بود ، خیلی شیرین بود ، من از چیزایِ خیلی شیرین بدم میاد ، خرمالو هم فقط یبارش مزه میده بعدش دیگه تکراری میشه و دل ادمو میزنه !
دبیر تاریخ دوران دبیرستانمون یه زنِ پیرِ مجرد بود ، عرضم به حضورتون که هرگز میرزا ملکم خانو کاراشو درک نکردم و خوب بیاد دارم که بعد از اتمام امتحان تاریخ به چه طرز فجیعی تاریخ ایرانو تیکه تیکه کردم و چند برگ از تاریخ ایرانو تو دهنم فرو کردمو جوییدمو بعدم تُف کردم ! بعد اینکه همین دیگه ؛ حالا فک نکنید من تنبل بودما نه ! تاریخ ۱۸/۵ شدم اما امتحانو درسو مشقو دوس ندارم :/
ینفر بیاد وبم مخشو بزنم بقول جوونایِ امروزی باهم رل بزنیم ؛ ولی حقیقتن نه عکس میدم نه شماره ، از حرفای عاشقانه ام بدم میاد ، فقط باشه مام بگیم رل داریم :|
امروز تو خیابون دوتا دختر داشتن از خط عابر پیاده رد میشدن که دوتا پسر به خشتکشون خیره شدنو بعدشم حسابی خندیدن ! فرهنگ در مقابل تشنگیِ جنسی تا ابد مغلوبه !
خدای ما همون خدای نوح و عیسی و موسی و ابراهیمو محمده ! خدای ما از سلطان محمود قائم تره مگه نه ؟
من دیگه پست نمیزارم شماره کارت میدم هروقت دینگش رسید اونوقت پست میزارم ، مفت مفت پست میذارم میخونید درست عبرت میگیرید ! این زندگی خرج داره باید یجوری بچرخه ؛ والا :| یکی بیاد منو ببره توالت بعدشم برام مسکاک بزنه :/
ادامهی داستانِ شیخو فاحشهی ِ محمدعلی جمالزاده رو میخوندم ، معصومه شیرازیِ فاحشه تو ۲۲ سالگی مُرد ! حکیم عمرخیام دفنش کرد ! اما محمود گلابی چی ؟ پسری که با قافله سالی یکبار به دیدن معصومه میومد ؛ معصومه به محمود میگه میخای یبار هم بستر شیم ؟ محمود میگه : خودم چشای پدرتو بستم و بهم میگفت تو مثل پسرمی، نه معصومه همینکه میام میبینمت کلامو هزار بار میندازم هوا ، من اهل این چیزا نیستم ! چند وقت پیش یه ویدئو میدیدم درمورد روسپیهای طهران ، طرف میگفت ۳۰۰میگیرم س** بزنم ! مرده میگفت نه ۳۰۰زیاده !! طرف جوونم نبود یه زن ۴۰،۵۰ساله بود ! داستانِ جالبیه ولی از بیخ و بُن مشکل داره !
امشب سریال جدیدی از یانگوم شروع میشه :)) چشم راستم اوضاعش خرابه ؛ باد کرده ، یه خورده قرمز شده ، سوزشو خارش داره ، نمیدونم دیشب اون وسط مسطا مشتی چیزی خورده تو چشمم گرم بودم نفهمیدم یاچی ؟! دارم زجر میکشم شدیدن !
تعداد صفحات : 4