تویِ کیف پولم دآرم یه عکس از جوونیهای پدرمو [این] گُلِ خشک شده رو که از تویِ دانشگاه چیدمش ؛ وَ البته چهلو دو هزارم پول توشه که واقعا نمیدونم با این همه پول چیکا کنمو چی بخرم :|
عمیقن احساس تنهایی میکنم ، نه کار خاصی دارم که انجام بدم نه کسیو دارم که باهاش حرف بزنم ؛ کنار پنجره نشستمو یه لیوان چایِ تلخو با ابنباتی که مزه قهوه میده جرعه جرعه میخورمو ملچ ملوچ میکنمو آه میکشم ! هردوطرفه پنجره بارونه :)
وَ این ایران که زادگاهِ بردههاست
با یه پیرمردهِ خمیده یِ نعشه باز
منم عین تو دارم شکسته میشم
اینجا کلاغا ، عقابو شکنجه میدن !
# ساسان _سونامی
دلم میخاد قبل از رفتنم به جهندُم ، یه دیدارِ کوتاه با خدا داشته باشمو محکم محکم بغلش کنم ، اونقدر محکم بغلش کنم که بند بند گوشتو استخونم از هم بپاشه ؛ وَ گریه کنم اونقدر بلند که تمام اهل آسمونو زمین صدایِ گریه کردنمو بشنون !
یه همساده داریم ۲تا بچه داره ، واقعا به مشکل برخوردیم باهاشون ، چن وقت پیش واسه ناهار ابگوشت درس کردن صدای زود پزشون از توی تراس شنیده میشد ، همون روز ما برا ناهار جوجه کباب داشتیم ، بچههای طرف بوی کباب شنیده بودن جیغ میزدن مامان کباب نمیخوریم پس ؟ ما کباب میخاییم ، اون روز هر لقمه رو با عذاب وجدان قورت میدادیم ، چن روز بعد ما واسه ناهار آبگوشت درست کردیمو صدایِ فیسسس فیسسسِ زود پز از تو حیاط خونمون شنیده میشدو بماند که بچههای همساده جیغ زدن ما ابگوشت میخاییم ، خداشاهده نیم ساعت بعد یه صدایِ فیسس فیسس زود پز از توی تراسشون بگوش رسید ؛ اینقد سر سفره خندیما که حدو حساب نداره ، گفتم اینجور که بوش میاد دو خانواده طی روزهایِ آتی باهم به مشکل برمیخوریم ، اقام گفت ساکت باشو غذاتو بخور ، از قیافه اش خوندم از این مسئله ناراحته ( یجوراییم زشته غذا ببریم براشون تو این شرایط کرونا ) خندیدمو گفتم باشد ولی از این به بعد هرروز ظهر وقت ناهار که بشه میرم گوشه حیاط بلند بلند صدای فیس فیس زود پز درمیارم :D خیلی عوضی شدم جدیدن :))) کلا دیگه نه ابگوشت درست میکنیم نه کباب ، بچههاتونو تربیت کنید این چه وضعشه اخه ؟ :|
نمیدونم چرا هروقت کوکو درست میکنم یه مزه خاصی میده ، یجورایی بدمزه میشه ؛ امروز کوکو سیب دَمنی درست کردم اما بدون تُخ مرغ چون از تُخ مرغ بدم میاد ، مثلا یه غذا ترکی هست چی بش میگن گردالی گردالیه ، عا کوفته تبریزی ! توش تُخ مرغ میزنن من بدم میاد ولی بنظر خوشمزه میادو دوسدارم یه روزی تجربه اش کنم حقیقتن :)))
میخام سهاممو بفروشم و بزنم به زخم زندگیم ؛ اما گمون نکنم پولشو یجا بدن ، فک کنم خورد خورد بدن ؛ کسی هم نیست ازش بپرسم =|
کاش میشد تو دانشگاه ۳واحد تخصصی نیچه پاس کنیم :)) یا مثلا بجایِ چرندیاتِ انقلاب اسلامیو تاریخ صدر اسلام ۲واحد صادق هدایت پاس کنیم :))
مردم صبحا بیدار میشن صبحونه میخورن من ساعت ۸بیدار میشم امپول میزنم ؛ جاش درد میکنه T^T برام دعا کنید بچهها مریضم حالم بده !
تعداد صفحات : 4